قبل از عید رفته بودیم تهران ، توی مترو من و مادر و خواهر شوهر نشسته بودیم روی صندلی و سین ایستاده بود روبروی مادر شوهر و از میله ی بالای سرش چسبیده بود.

نگاه کردم دیدم وااای زیر بغل کاپشنش از کجا تا کجا پاره است ، آنهم درست در تیررس نگاه مادر شوهر ، سوژه مادرشوهر پسندی داده بودم دستش ، تا چند درجه زیر صفر یخ کردم! 

سین چند روز پیش گفته بود که" اینو بدوز" ، تاااازه یادم افتاد ، خسته نباشم واقعا! 


خواستم با چشم و ابرو سین را متوجه کنم ، حواسش نبود ، گوشی را برداشتم و به سین پیامک دادم که " دست راستت رو نگیر بالا ، زیر بغلت پاره است".

صدای پیامک سین بلند شد ، گوشی را از جیبش در آورد ، نگاه کرد ، بعد دست راستش را آورد پایین و با دست چپ میله را چسبید! 


بله،،، خدا قبر کسی که موبایل و پیامک را اختراع کرده نورافشانی کند ، از این سر تا آن سرِ دو وجب قبرش را ریسه کشی کند اصلا ، در کنار همه اینها حافظه من را هم کمی تقویت کند لطفا! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Anthony آموزش بازاریابی اینترنتی و راه اندازی کسب و کار اینترنتی تیم مشکی چگونگی کار با انواع آسیاب صنعتی و خانگی ضربات سی دی موزیک سبز نیوز خدمات و نیازمندی